شب تا سحر غمینم مهدی بیا عزیزم
یک لحظه ای ببینم من مهدی غریبم
گفتی شبی بیایم در کنج حجره تو
من منتظر بماندم اما تو را ندیدم
یک شب به خواب دیدم من مهدی غریبم
گفتا بیامدم من اما تو را ندیدم
این دل غمین گشته از دوری و فرا قت
شاید دوباره آید فرزند مادر من
بنگر به اشک و آه سر باز کو چک خود
بهر تو در دل شب سرگشته و غمینم